پیشنهادات و انتقادات

متن مرتبط با «مقام» در سایت پیشنهادات و انتقادات نوشته شده است

مقام و ارزش پدر

  • مقام و ارزش پدرپادشاهی دستورداد افراد کهن‌سال رابه قتل برسانند. جوانی پدرش را دوست داشت.وقتی جوان با خبر شد،پدرش را در زیر زمین منزلش مخفی کرد.هنگامی که ماموران برای تفتیش آمدند، کسی را نیافتند . روزها گذشت و پادشاه ازطریق جاسوسان و خائنان مطّلع شد، که جوان پدرش را پنهان نموده است. پادشاه تصمیم گرفت که قبل از حبس جوان و قتل پدرش او را بیازماید. ماموری دنبالش فرستاد.مامور نزد او رفت و به او گفت که پادشاه شما را احضار نموده که وقت بامدادان درحال سوار و پیاده به نزد ایشان حضور یابید. جوان به حالت حیرت و سر درگمی فرو رفت و به سراغ پدرش رفت و ماجرا را تعریف کرد.مرد لبخندی زد و به فرزند خود گفت:عصایی بزرگ بیاور و روی آن سوار شو و پیاده نزد پادشاه حاضر شو!جوان در مجلس پادشاه حضور یافت. پادشاه به زکاوتش پی برد. به جوان گفت:برو و صبح در حال پوشیده و عریان برگرد !جوان نزد پدر برگشت و ماجرا را تعریف کرد. پدر به فرزند خود گفت:کفش خود را به من بده .او بخش پایین و پاشنه کفش را برید و گفت:کفش خود را بپوش و نزد پادشاه حضور بیاب! پادشاه از زیرکی او شگفت زده شد. به او گفت :برو و فردا با دوست و دشمن خود بیا!جوان نزد پدر برگشت و ماجرا را تعریف کرد.پدر تبسُّمی کرد و به فرزندش گفت:همراه خود همسر و سگ خود را بردار و برو! و هر یکی را نزد پادشاه بزن!جوان گفت: چگونه ممکن است؟پدر گفت : شما انجام بده بزودی خواهی دانست.بامداد جوان نزد پادشاه حاضر شد و جلوی پادشاه همسرش را زد. همسرش فریاد برآورد و به شوهرش گفت:بزودی پشیمان خواهی شد.او به پادشاه اطّلاع داد که شوهرم پدرش را پنهان نموده است.سپس سگش را زد.سگ دوید.پادشاه تعجُّب کرد!و گفت:دوست باوفا و دشمن چگونه است؟جوان به سگ اشاره کرد. سگ بسویش شتافت و دور , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها